عکسهای هلیا
اینجا عروسی دختر عموی مامانیه . زمانیکه ما داشتیم باعروس عکس میگرفتیم هلیا خانوم هم واسه
خودش یه سرگرمی پیدا کرده بود و گلهای روی میز عروس و داماد رو کنده بود بعد با یهاحساس خاصی
نگاشون میکرد.قربونت برم الهی عزیزم
بعد از نگاه کردن به گلها اونا رو میبوییدی و باهاشون حرف میزدی
اینجا هم رفته بودیم جشن . از طرف اداره دایی سیامک دعوت کرده بودن منو بابایی و هلیا خانوم
مامان جون ودایی جون هم دعوتشون رو اجابت کردیم رفتیم جشن . ای بدک نبود ولی زیاد به هلیا
جونم خوش نگذشت و حسابی حوصله ش سررفته بود
اینجا که میبینید دخترک ما یکم شاد و شنگوله بعد از اتمام مراسم بود و میخواستیم بریم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی